سال نو میشود. روز نو میشود. سبزه و شکوفه جوانه میزند. آسمان آبیتر است. بهار رسیده است. آسفالت خیابانها تر میشود. گوشه چشم دخترکی خیس است. پسرکی در آنسر دنیا، در خیال حرفزدن با یک آشنای قدیمی است. آشنای قدیمی دور... اما نزدیک. شاید در خیالها و اوهام. شاید در ذهن. شاید به دردسرش نمیارزد. شاید... شاید... و شاید...سال نو شده است و اگر زمین رحم کند، دل ما هم قرص است. اما دللرزههای بزرگان به زمین هم سرایت کرده.سال نو شد و چنار رشد میکند. من چنارم. سبز سبزم. گاهی هم زرد. گاهی برافروخته، گاهی سپید. اما چنارم. ریشه دادهام.شاید به زودی کتابی از من چاپ شود. کتابی درست حسابی. کلهگنده. شایدم جای دیگه اش گنده باشد هاها. امشب حسابی حال دلم گرفته بود و اینجا سر زدم. وقتی اینجا سر میزنم و چیزی مینویسم، یعنی حسابی حالم گرفته است. از این مطمئن باش. وقتی پیامت را دیدم بیشتر حالم گرفت، ولی انگلستان جای خوبی است. باران خوب است. همیشه بخند. مثل عکسات.حسابی پای کتاب جدید، وقت گذراندهام. حسابی. کتاب منشوری است. امیدوارم ارشاد قبول کند. دل را به دریا زده ام. به تلافی تمام بدیهایی که بهقیمت زنبودن در این دنیا و کشور دیدیم، این کتاب به نام من چاپ خواهد شد. برایم آرزوی موفقیت کنپر از انزجار بودم. نسبت به تمام آدمهایی که فقط بخاطر نیازها و خودخواهیهایشان عمر ما را گرفتند. پر از کینه نسبت به کسانی که پشت کردند و برای همیشه رفتند. اما حالا که بیشتر فکر میکنم، اگر همین نیازها و خودخواهیها نباشند، هیچ ارتباطی هم شکل نمیگیرد. نمیدانم. شاید دلیل دوستیها همین خودخواهیهاست. حالا اگر یک دوستی پایدار است، یعنی دو نفر خودخواهیهای هم را دوست دارند...در حال حاضر، تنهاترین آدم دنیام. ولی به من در كنار تو...
ما را در سایت من در كنار تو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : deathpinaa بازدید : 50 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1402 ساعت: 13:11